وجه تسمیه عامیانه طایفه گُندایی بهداروند باب بختیاری[1]

ساخت وبلاگ

وجه تسمیه عامیانه طایفه گُندایی بهداروند باب بختیاری[1]

 

موافق نقل تاریخ پیشینیان این طوایف که "عالی جمالی" نام دارند از جمله چهار طایفه بزرگ بختیاری می باشند و از محلی به نام کُموفَه[2]، که کوهی است در منطقه سوسن، در پشت مرقد سلطان ابراهیم در منطقه کارتا واقع شده است. بر اساس روایت عامیانه و کهنسالان این طایفه در حدود چندین سال پیش که تقریبا ده نسل می شود به بخش شمال غربی شهرستان ایذه به نام موردغفار آمدند و جدشان شخصی به نام "ویسی" از طایفه عالی جمالی بود که بر اساس وقایع و داستان زیر به "گندایی" شهرت یافتند. این طایفه در زمان مهاجرت حضرت ابراهیم (سلطان ابراهیم) از برادران و فرستادگان امام رضا(ع) به سرزمین بختیاری به مخالفت با وی پرداختند و این درگیری آنچنان ادامه یافت تا اینکه روزی دست نماینده سلطان ابراهیم (به نام احمد) را قطع کردند. سلطان ابراهیم درصدد لشکرکشی به سوی این طایفه برآمد و در نتیجه این امر، چهار تن از سران طایفه را دستگیر نمود اما چندی بعد به اینان فرصت داد و با نام و اصفات زیر رهایشان کرد.

  1. حسن وند
  2. کورکور (عرب)
  3. ورکوهی
  4. چپون

چرا که نفر اول به سوی آقا سلطان ابراهیم سنگی پرتاب می کند و پا به فرار می نهد که انداختن یا پرتاب کردن را در گویش بختیاری "وند" می گویند یعنی کسی که سنگ انداخت، نفر دوم دست بر روی چشمانش نهاده و گوید که آقا را نبیند و او را "کورکور" گفتند، نفر سوم در پشت صخره سنگی مخفی شده تا آقا را نبیند که وی را با صفت "ور" یعنی پشت چیزی یا کسی بودن نام نهادند و نفر چهارم هم لنگان لنگان راه خود را در پیش گرفت و او را "چپون" کسی که لنگان یا لنگ لنگان راه می رود نامیدند.

پس از این وقایع، که ظاهرا حضرت هم درگذشته بود، فرزند پیرزنی از این طایفه سخت بیمار می شود و پیرزن به مرقد حضرت آقا ابراهیم می رود و نیت می کند چنانچه فرزندش شفا یابد پِل[3] یا گاو نری  را در مرقد مطهر آقا نذر خواهد کرد. چند روز بعد پسر پیرزن شفا یافت و مردم و بستگان پیرزن، خادمان یا سادات مرقد را خبر دادند تا جهت قربانی پِل در مرقد حاضر شوند و ایشان هم هیزم بزرگی از درخت بلوط را که به گویش بختیاری "کُنده[4]" می گویند را آتش زدند؛ اما ناگاه تصمیم پیرزن عوض می شود و خروس را به همراه خود می آورد و خطاب به مرقد آقا می گوید که این خروس را برای ادای نذر به جای پِل قربانی خواهم کرد، در این هنگام که همه جماعت دچار بُهت و حیرت بودند گاو و خروس از دست مردم در رفته، و خود را به مرقد رساندند و در این حین گاو به هیزم سوخته خورد و هیزم به چند متر آن طرف تر مرقد غلطید. سپس به درخت بلوط سبزی تبدیل شد که تا قرن ها زنان نازا جهت رفع مشکل نازایی خود میوه های آن را می چیدند و می خوردند، خروس هم در میان تنگه ای از کوه پنهان شد و هر پنجشنبه هنگام ورود زائران به مرقد را اعلام می کند یا "بُنگ ئی گوهه" یعنی آواز می خواند. گاو هم هنگام فرار در آن کوه بلند و بی راه گرفتار می شود که بنا به معجزه آقا، گاو با شاخ خود راهی را باز می کند که تنها راه مردم طایفه عالی جمالی است. بنابراین روایت مردان طایفه که از نذر گرفتن گاو و خروس ناامید شدند به سوی زنان خود رفتند که مسیر زیادی را به دنبال کُنده آمده بودند برگرداندند و به روستای خود برگشتند. طایفه عالی جمالی را "کُندایی" نامیده اند، یعنی کسانی که به دنبال "کُنده" بودند، به خاطر اینکه طایفه عالی جمالی هنگام ادای نذر خود، گاو و خروس و کُنده آتشین را برای گرفتن دنبال کردند به ویژه زنان که مسیر طولانی را برای کُنده پیموده بودند.

گُندآور. گ ُ وَ (ص مرکب ، اِ مرکب ) مرد مردانه. (لغت فرس اسدی). مردم شجاع و دلاور و مردانه را گویند. (برهان ) (آنندراج ). جنگجو. سلحشور. سلیح شور. جنگاور. کُند. کُندا. گُنداگر. پهلو. رزم آزما. محمّد معین در حواشی برهان قاطع نویسد: این لغت در فرهنگ ها به صورت «گُندآور» آمده است. بعضی فضلای معاصر صورت اخیر را صحیح دانسته اند. نولدکه و هرن و هوبشمان آن را با کاف تازی از ریشه «کُند» به معنی شجاع نقل کرده اند، ولف نیز در فهرست شاهنامه «کُندآور»و «کُندآوری » را با کاف تازی آورده است. بنابراین کُندآور باید مرکب از: کُندا (شجاعت)+ ور (پسوند اتصاف)باشد، نه از: کُند (شجاع)+ آور (آورنده) چه آور در کلمات مرکبه از اسم آید: رزم آور. تناور. دلاور. (از حاشیه برهان قاطع چ معین ذیل کُندآور). بهار معتقد بوده اند که این کلمه از گُند به معنی بیضه و به معنی فحل و کسی که روش مردانه دارد می باشد. (از مزدیسنا چ 1 ص 338 ج) 6. و رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 86 شود.

 

بدو گفت رستم که گرز گران 
چو یازد ز بازوی گندآوران .
فردوسی .

 

کجا آن خردمند گندآوران 
کجاآن سرافراز جنگی سران .
فردوسی .

 

سپهسالار. (برهان ) (آنندراج) :
به زاری همی گفت پس پیلتن 
که شاها دلیرا سر انجمن 
کیانی نژادا شها سرورا
جهان شهریارا و گندآورا.
فردوسی .

 

پذیره شدندش همه مهتران 
بزرگان ایران و گندآوران .
فردوسی .

 



[1] به نقل از یاسر چراغ سحر – وبلاگ [email protected]

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم اسفند ۱۳۹۵ساعت 12:52  توسط مهندس چراغ سحر یاسر  | 
بانک نرم افزار بازی کتاب انیمیشن فیلم ایرنا در شهرستان ایذه...
ما را در سایت بانک نرم افزار بازی کتاب انیمیشن فیلم ایرنا در شهرستان ایذه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : abcdeizeh بازدید : 184 تاريخ : چهارشنبه 28 تير 1396 ساعت: 15:10